زندگی برتر

پرسش و پاسخ و مشورت درباره خانواده، مسائل شخصی، همسر، ازدواج، مسائل اجتماعی و ...

می خوام از دختری خواستگاری کنم ولی می ترسم جواب رد بشنوم

  • ۲۱:۴۹

سلام.تو رو خدا بچه ها کمکم کنید
پسری 25 ساله ام و بیشتر شرایط ازدواج از قبیل: تحصیلات، کار آبرومند، فرهنگ بالا، روابط اجتماعی خوب، تیپ و قیافه خوب، و به قول دوستام با کلاس هم هستم!! اما شرایط مالی خوبی نداریم و در منطقه متوسط شهر مستاجریم! اما کاملا با آبرو با فرهنگ...2 ساله با دختری در محل کام آشنا شدم که روابطمون فقط یک خورده از یک همکار بیشتره در حد دوستیهای زمان دانشگاه! به ایشون علاقه دارم اما اون وضع مالی خونواده اش از ما بهتره (خیلی ثروتمند نیست) اما خونه اشون تو بهترین محله شهرمونه! برای همین میترسم علاقه امو بهش بگم،ترسم بیشتر از اینکه جواب رد بشنوم از اینکه همون دوستی کاملا پاکمون هم از بین بره، چون منو خیلی قبول داره و همیشه میگه تو مثل داداشمی!! همه دوستام و خانواده ام اصرار دارن که بهش بگو! و من فقط به خاطر اختلاف سطح مالی و محل زندگی میترسم که برم جلو...با خودم میگم:دختری که اینقد شرایط خوبی داره،چرا باید با من ازدواج کنه؟! صد نفر بهتر از من هستن! کمکم کنید نمیتونم ازش بگذرم.

 

برای پاسخ به این سوال به انتهای مطلب بروید

 

پاسخ کاربران


سلام
از الان جوابش مشخصه !  " تو مثل داداشمی! "
دختری که از پسری انتظار خواستگاری داره هرگز چنین حرفی رو بهش نمی زنه . اون در کمال ادب داره به شما میگه نه ! 
البته دختر خانم ها بهتر می تونن نظرشون رو در مورد این جمله بگن .
موفق باشید

 


نیلوفر آبی:

برادر من اگه اون خانم خوبی باشه- پایبند به اعتقاداتش باشه- پس دنبال پسر پولدار که بتونه به راحتی با هرکسی باشه نمیگرده- دنبال بچه خوب می گرده- وقتی میگه مثل داداشمی یعنی دوست داره- اما سنش رو نگفتی که چقدر هست- امتحانش ضرر نداره که بهش غیر مستقیم بهش بگین- یعنی بگین که خانوادتون براتون دنبال یه دختر میگردن که برن خواستگاری- ببینید که عکس العملش چه جوری هست(البته رو در رو بگین)- اگه کمی فکر کرد یا تو فکر رفت یعنی منتظر شما هست- اما اگه زود خوشحال شد- پس بهش فکر نکنید
دخترها فکر میکنن که همیشه براشون خواستگار خوب میاد- اما خواستگار هم مثل این می مونه که :
کنار خیابون بایستی- اول صبح برات ماشینهای مدل بالا توقف می کنن- ظهر ماشین های مدل پایین میان- اما اگه تا غروب بایستی کنار خیابون دیگه شاید ماشینی مثل ژیان یا از رده خارج براشون بیاد-
پس الکی دنبال بهونه نگردید- شانس یه بار خونه ادمو می زنه

 


.:

منم همچین شرایطی رو داشتم.تومحل کاربا همکارم رابطه ی صمیمی تری نسبت به بقیه داشتم و میگفتم چون مثل بردارم میدونمش.ولی خودم خبرنداشتم که عاشقش شدمو بخاطراین هواشو داشتم تاحرفشو زدو الانم که چندماهیه باهمیم رابطه خیلی خوبی دارییم و بهم علاقمندیم.من میگم شاید به شما علاقه داره بازم نمیدونم.بگین خیلی بهتره حداقل خیال خودتون راحت میشه

 


آیلار:

با نظر اول کاملا مخالفم 
چون خودم هم به چشم برادری به پسرعموم نگا می کردم وقتی اومد خواستگاری همه چی عوض شد، باهاش خیلی راحت بودم ولی الان ببینی چی بشه هم کلام شیم. تازه نگاه همه اطرافین هم به ما عوض شده 
میگه داداشمی چون شاید به حمایت هات دلگرمه روت سوای بقیه حساب باز می کنه 
برو جلو

 


سوال کننده به نیلوفر آبی:

هم سن خودمه.مشکلم اینه که چراکسی که میتونه بهترین خواستگارهاروداشته باشه بایدبامشکلات من(البته گفتم فقط مالی) بسازه؟اینجا جای تعریف الکی نیست ولی به گفته همه ی آشناها خیلی پسرخوبیم.ولی بازم می ترسم.

مخصوصا که دوستاش رودیدم که چه شوهرهای پولداری دارن،خب پس اینم حق داره دیگه!ولی بخدا جزمسایل مالی از هرلحاظ ازهمشون سرم.

 


سوال کننده:

اقا نجفی من هیچوقت طوری برخوردنکردم که فکرکنه بهش علاقه دارم،وبعد بخواد بگه نه!داداش گفتنش هم به خاطراینکه به نجابت من ایمان داره وداداشش روهم توتصادف ازدست داده...

 


بوی یاس:

اقای نجفی خب دختر خانم نمیتونه بگه که مثل شوهرمی اینطوری علاقش رو بهش نشون میده خب.
خب به خواهرتون بگین باهاش صحبت کنه غیر مستقیم. مثل خواهرتون بیاد سرکارتون به دختر خانم بگه که داداشم از شما تعریف میکنه از نجابتتون و اینا و اینطوری فهمیدم که انگار تو دلش یه خبراییه اومدم نظر شما رو بدونم در مورد داداشم و بهش هم بگه که داداشم خبر نداره از اومدنم( خواهرتون بهتون نگه چه زمانی میره اینطوری دروغ هم نگفتین) بهش بگه که اگر نظر شما مثبته با خانواده شرایطمون رو غیر مستقیم درمیون بزاین منم با داداشم صحبت کنم انشالله عروس ما بشی.چطوره خوب گفتم؟؟

 


بوی یاس:

اونطوری فکر میکنه شما بی خبری از حرفای خواهرت رابططون هم سنگین نمیشه. البته باید سنگین بشه چون معلومه هردو یه جورایی دلتون لرزیده و وابسته شدین بهم

 


ریحان:

بالاخره به دست آوردن هر موفقیتی ریسکی رو هم به همراه داره.

ما دخترا بعضی وقتا کلمه ی داداشو همینطوری میگیم

 


پریتا:

به نظرم بهش بگید،تا بعدا از این نگفتنتون پشیمون نشید

 


maryam:

شاید اون لحضه دختر خانم غرورش اجازه نداده که مستقیم بگه منم به شما علاقه دارم و.....
و گفته تو مثل داداشمی
شما یه بار دیگه به طور کاملا رسمی ازش خواستگاری کن
ببین چی میگه.....

 


ساناز:

دوست خوبم درسته که اون خانوم به شما گفته مثل داداشمی اما اگه حرفتو بزنی هم شانس تو امتحان کردی و هم بعدا از خودت دلگیر نمیشی که کاش حرف زده بودم،تا وقت هست بگو اگه دختر فهمیده ای باشه پول و ثروت رو توی درجه های آخر میاره بهش بگو انتظار نداری که دختره از اول بگه تو مثل شوهرمی، بگوووووووووووو إیشالله جواب مثبته

 


حبیب:

(روز زن برتمام آبجی های عزیزم در وبلاگ خانواده برتر مبارک)باسلام خدمت داداش عزیز.داداش به خونه و وضع مالی خانواده تو چیکار داره .چرا اینقدر سختش میکنی..اگر تو براش مهم باشی هرچی داشته باشی وهرکجا باشی میاد باتو زندگی میکنه.وشما مگه نمیگید خودم کارمندم. پس انشاله خونه دارشدن خودت در بالاشهر وماشیندار شدنت و.. که امیدوارم همه اینها را با پول کارمندی خودت جور کنی .مطمئن باش میشه .چون همه این کارمندان در ابتدا هیچ کدوم نه خونه داشتن ونه ماشین به جز درصد کمی که واقعا آنها هم ارثیه بالا بهشون رسیده.یا ..به این نکته توجه کن که پدر ومادران عزیز وزحمت کش ما نه پولدار و نه خونه دار و نه ماشین دار به دنیا اومدن/ که ماها الان بیایم غصه بخوریم که پدر و مادر فلانی موقعی اومد به دنیا از روز اول حیات ثروتمند ترین فرد جهان بود.وبه نظر من همه کسانی که میخوان ازدواج کنن.نه کاری با خونه پدرومادرشون داشته باشن ونه کاری به ثروت خانوادشون(چه دختر وپسر).شما هم برو خواستگاری خودت را انجام بده .بالاخره شما در منطقه متوسط شهر اومدید و اون خانوم محترم در بهترین منطقه شهر .اصل اینه که الان شما و اون خانوم الان همکار همدیگه هستین و دارین به یک صورت حقوق دریافت میکنید.پس نه شما ونه اون نباید احساس غرور وباکلاس بودن کنید چون دریک پله شغلی وفرهنگی و حقوقی هستین. وشما میتونین با این حقوق زندگی 2نفره را شروع کنید .خانواده بحثش جداست.خانواده میخواد هرجا باشه که باشه.انشاله خونه خودتو خانمت. اون خانوم میخواد بیاد باشما زندگی کنه .شما میخوا فردا مونس وغم خوار هم دیگه باشید و زیر یک سقف زندگی کنید.موفق وسربلند باشید از جانب من هم روز زن را به خانوم محترمت تبریک بگو.عروسیت پیشاپیش مبارک .منکه حالیم نمیشه باید بری خواستگاریش و جواب بله رو بگیری.

 


نگین:

به نظر من کار عقلانی اینه که بهش بگید.شما که نمیخواین تا ابد با اون دوست بمونید،مساما وقتی ازدواج کردید شمارشم از توی گوشیتون حذف میکنید،پس بهتره بهش بگید حتی اگه جوابش منفی باشه

 


Avishan:

سوال قبلی رو بخونید میبینید که خیلی دخترا دوست دارن با شرایط خیلی متفاوت ترم ازدواج کنن. حالا تو بگو اگه قبول نکرد دیگه اصرار نکن گندشو در نیار. اما چون تجربشو دارم میگم دخترا معمولا با پسرایی صمیمی میشن که هیچ حسی به جز برادری بهشون ندارن. پس داداش خوبی باش خواهرتو ازیت نکن

 


دریا:

سلام
شما بهش پیشنهادتون رو بگین شاید قبول کرد
منم به همسرم قبل از ازدواج میگفتم داداش ولی این دلیل نمیشد که بهش جواب رد بدم
اون موقع ها توی یه دانشگاه بودیم منم ایشون رو میشناختم و
روابطمون مثل خواهر و برادر بود بعدا هم ایشون ازم خواستگاری
کردن و منم جواب مثبت دادم
به مادیات توجه نکنین شاید اون خانوم هم به مادیات توجه نداشته باشه
پس نترسین و علاقتون رو بهشون بگین.

 


آسمون:

اون دیدخوبی به شماداره که بهتون میگه داداش
راجع به این داداش گفتنم نگران نباش به نظرم
من خودم دخترم وگاهی فقط برای احترام این کلمه روبه کارمیبرم
سعی کن ازخودت عرضه نشون بدی که امیدوارباشه وضع مالیت چندسال دیگه بهترمیشه
بروخاستگاریش
توکلت به خدا

 


نسترن:

نه به هیچ وجه وقتی یه دختر می گه تو مثل دادشمی منظورش واقعا این نیست اون فقط تو دل و ذهنش و البته پیش طرف مقابلش می خواد این علاقه ای که به وجود اومده و ارتباطی که صمیمی تر شده رو یه جوری توجیح کنه ، حتما این موضوع رو بهش بگین و از جوابش نترسین من مطمئنم اگه دختری سطح پسری رو پایین بدونه به هیچ وجه باهاش صمیمی نمی شه چه برسه بگه تو مثه داداشمی اون حتما شان و شخصیت و افکار شما واسش قابل احترامه که اینو می گه

 


شیوا:

گفتن کلمه داداش ،بیشتر برا حفظ راحتی رابطه س

مطمئن باش تا دختری از 1پسر خوشش نیاد، بهش اجازه ورود حریم و همین

دوستی در حد شمارو نمیده.

بهت قول میدم، منتظره که بهش پیشنهاد ازدواج بدی.

برو حرف دلتو بهش بگو

 


زری:

خب اینکه اونها خونه دارن و شما مستاجرید دلیل میشه؟ به عنوان یه دختر این چیزا برام مهم نیست. باهاش حرف بزن بگو من دوستت دارم. اگه جوابش مثبت بود مبارکه اگه منفی بود بهش بگو مثل گذشته باهم دوست میمونیم یا همون خواهر برادر. نمیدونم این آقایون چرا اینقد قضیه رو سختش میکنن؟ بابا یک کلمه بگو دوستدارم خلاص.

 


پسر شورشی:

داداش ای بابا چی کارمیکنی ؟ IQداره انتن میده برو جلو؟

 


ف:

به نظر من گاهی وقتا دخترا جمله تو مثل داداشمی رو برای دیدن عکس العمل پسره میگن
میخوان ببینن ناراحت میشه یا خوشحال
علاقتو بهش بگو
شاید براش خواستگار بیاد و واقعا از دستت بره ها
در هر حالت وقتی بگی دیگه تکلیفت روشنه
 


سوال کننده:

ترس من ازکلمه داداش گفتنش نیست ازاختلاف سطح مالی مونه!درمورداین موضوع بگین خواهش میکنم
ازهمتون ممنون که نظردادین،ولی اگرامکانش هست دوباره نظربدین ودرمورد اختلاف سطح مالی بگین.بچه هاجوابمونگرفتم ها

 


بوی یاس:

برادر من اینطوری که شما ضجه میزنی معلومه شما از نظر مالی صفرین و اونا صد.و این برات خیلی خیلی نگران کننده هست. خب غیر مستقیم ازش بپرسین یه موردی مثال بزنین این دیگه گریه نداره که خب بگین مثلا خواهرتون یه خواستگار داشت اون شرایط رو داشت نظرش رو بدونین خب گریه نداره که دیگه بچه خوب.

 


نیلوفر آبی:

به دوست سوال کننده:
ج1- دوست عزیز اون خانم که برای بالا شهره- اونقدر موردهای خواستگار پولدار داشته- اما اون خانم مگه نمیگید که وضع مالیش خوبه! پس چرا اومده کار میکنه- مگه نمی تونه با پول باباش بره تفریح کنه- سفرهای خارجه بره- یا تو محل کار پدرش باشه- اما اون اومده خودش داره کار می کنه- دختری که وارد بازار کار بشه- بعد از یکسال دیگه به پول پدرش دست نمیزنه- پخته شده- قدر پول و زندگی رو می فهمه- دیگه تو زندگیش تنها معیارش فقط مالی نیست-نوع دیدگاهش به زندگی نسبت به قبل از کار کردن عوض میشه- من چند تا از دوستام برای بالا شهر بودن اما با کسی ازدواج کردن که پسره فقط دانشگاهش تهران بود(از شهرستان اومده بود)- با سطح مالی خیلی پایین - اما چون که کار داشت و پسر خوبی بود دوستانم باهاشون ازدواج کردن و زندگی خوبی دارن
2- می خوای بدونی که براش مادیات چقدر مهمه یا به زندگی دوستاش نگاه می کنه- و اینکه ایا ادم قانعی هستش که بتونه با شرایط شما کنار بیاد- ببین وقتی خرید میره- لباسهایی که می خره چه قیمتی هست- چه نوع پوششی رو علاقه مند شده- مثلا رفته خرید- ببینید روی چه اجناس و قیمتهایی دست می زاره- چون وقتی خانم کار می کنه و از جیب خودش میره- دیگه دست رو گرون ترین مانتو یا کفش نمی زار- بر حسب درامدش خرید می کنه(واقعا چند مورد دیدم- دوستم وضع باباش عالی بود- پرادو زیر پاش بود- رفت بازار یه ساعت خرید اون موقع حدود 300 هزار تومن- براش این قیمتها عادی بود- اما بعد از 6 ماه کار کردن پشیمون بود که چرا اینقدر هزینه برای یه ساعت کرده- و دیگه اجناس گرون نمی خرید- می گفت برای پولم زحمت کشیدم)- همچین دختری دنبال پسر پولدار نیست- دنبال پسر با فهم و شعور و خانواده دار هست
پس این موضوع رو اینقدر بزرگش نکنید
از طرفی وقتی میگه به شما داداش پس باشما راحت هست- مطمئن باشید طی این مدت کارهای شما رو تحت نظر داره- و جویای پیشرفت کاری شما هست- وگرنه همچین دختری اصلا بهتون محل نمی زاشت

 


نیلوفر آبی:

الان خیلی از دخترها هستن که امکانات مالی خوبی دارن- اما دنبال پسر خوب میگردن که شریک زندگیشون باشه- با فهم و شعور باشن- مواردش هم کم نیست
خود من هم تمام امکانات مالی رو دارم- اما اگه طرفم پسری خوب و خانواده دار باشه- به چیزهای دیگش کاری ندارم- خودم کمکش می کنم
برای دخترها سالم و خانواده دار بودن پسر از وضع مالی مهمتر هست

 


رضا:

برو خواستگاری کن شاید همین فردا عروس بشه وبعد از کار نکرده ات ÷شیمان بشی به امید خدا قبول میکنه

 


سوال کننده به نیلوفر آبی:

نمیدونم این چه حسیه؟اگرکس دیگه ای ثروتش ده برابر این بودشایداعتماد بنفسشو داشتم که برم خواستگاری،ولی ازاین می ترسم!میترسم بگه همین رفتارهامم ازروی ترحم بوده!چون میدونه وضع مالی خیلی خوبی ندارم(البته بدون جزییات)

 


نیلوفر آبی:

دلت و بزن به دریا- غیر مستقیم ازش سوال بپرس-اما اینجوری که می بینم انگار شما وضع مالیتون صفر و اونها صد هستن- که شاید اینجوری باشه- اما چون اون خانم خودش شاغل هست- و ضع جامعه رو می دونه- پس راحتتر می تونید باهاش کنار بیاید
ببینید هنوز از پدرش خرجی میگیره یا نه؟؟ قیمت لباسهاش رو هم نگاه کن- شاید دونستن این موضوع کار شما رو راحت تر بکنه- که بفهمین طرفتون عاشق مادیات هست یا نه
کمبود اعتماد به نفس یک پسر بزرگترین نقطه ضعفشون حساب میشه که خانمها ازش بدشون میاد- پس با اعتماد به نفس کامل از زندگیت و ایندت دفاع کن

 


شهریار:

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو داداشی صدا می کرد.به موهای زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهی به این مساله نمیکرد. اخر کلاس پیش من اومد و جزوه ی جلسه ی پیش رو خواست منم جزومو بهش دادم. بهم گفت: متشکرم داداشی و گونه منو بوسید.
میخوام بهش بگم ،می خوام که بدونه ،من نمی خوام فقط داداشی باشم. من عاشقم . اما ........ من خیلی خجالتی هستم......... علتشو نمیدونم.


تلفن زنگ زد ، خودش بود،گریه می کرد،دوست پسرش قلبشو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمی خواست تنها باشه. من هم اینکارو کردم.وقتی کنارش روی کاناپه نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشمای معصومش بود . ارزو می کردم عشقش متعلق به من باشه . بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن سه بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت: متشکرم و گونه منو بوسید.
می خوام بهش بگم، می خوام که بدونه ، من نمی خوام فقط داداشی باشم. من عاشقشم. اما ....... من خیلی خجالتی هستم.......... علتشو نمیدونم.


روز قبل از جشن دانشگاه پیشم اومد و گفت: قرارم بهم خورده، اون نمی خواد با من بیاد. من با کسی قرار نداشتم . ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگر زمانی هیچکدومون برای مراسم پاتنر قرار نداشتیم با هم باشیم درست مثل خواهر و برادر. ما هم با هم به جشن رفتیم . جشن به پایان رسید من پشت سر اون، کنار در خروجی ،ایستاده بودم. تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیباش و اون چشمای همچون کریستالش بود. ارزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمیکرد و من اینو می دونستم به من گفت: متشکرم . شب خیلی خوبی بود و گونه منو بوسید .


می خوام بهش بگم ، می خوام که بدونه ، من نمی خوام فقط داداشی باشم . من عاشقم . اما ........ من خیلی خجالتی هستم ....... علتشو نمیدونم .


یه روز گذشت ، سپس یه هفته ، یک سال ......... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره . 
می خواستم که عشقش متعلق به من باشه اما اون به من توجهی نمیکرد و من این رو می دونستم ، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در اغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت : تو بهترین داداشی دنیا هستی . متشکرم و گونه منو بوسید.


می خوام بهش بگم ، می خوام که بدونه ، من نمی خوام فقط داداشی باشم . من عاشقشم . اما.......من خجالتی هستم .......علتشو نمیدونم .


نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، توی کلیسا ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که بله رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد . با مرد دیگه ای ازدواج کرد . من می خواستم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو می دونستم ، اما قبل از اینکه از کلیسا بره بیرون رو به من کرد و گفت: تو اومدی؟ متشکرم.


می خوام بهش بگم ، می خوام که بدونه ، من نمی خوام که فقط داداشی باشم . من عاشقشم . اما ....... من خیلی خجالتی هستم .......علتشو نمیدونم .


سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه می کنم که دختری که من رو داداشی خودش می دونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یک نفر داره دفتر خاطراتش رو می خونه دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته بود و این چیزی هست که اون نوشته بود:


تمام توجهم به اون بود. ارزو می کردم که عشقش برای من باشه . اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو می دونستم . من می خواستم بهش بگم، می خواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من داداشی باشه من عاشقش هستم . اما .......من خجالتی ام ........ نمیدونم چرا ........... همیشه ارزو داشتم که به من بگه دوستم داره .


ای کاش اینکارو می کردم ای کاش بهش میگفتم که چقدردوستش دارم.

 


 

برای ارسال سوال و مطلب کلیک کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan